کنکاش

یادداشتهایی در موضوعات سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی

کنکاش

یادداشتهایی در موضوعات سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی

طبقه بندی موضوعی

لا اکراه فی الدین

چهارشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۵۱ ق.ظ

آیا دین اجباری است؟ آیا قادریم کسی را به زور مسلمان کنیم و آیا اجازه داریم چنین کنیم؟

خیرهمانطور که نمی‌شود کسی را مجبور کرد که شخص دیگری را دوست داشته باشد. شاید بتوان کسی را مجبور کرد که اظهار دوستی با شخصی بکند و به زبان بگوید من فلانی را دوست دارم؛ اما نمی‌توان مجبورش کرد که قلباً نیز آن شخص را دوست داشته باشد. یا فرضاَ نمی‌توان کسی را مجبور کرد به اینکه معقتد باشد ۲ ضرب در ۲ می‌شود ۵. بله، می‌توان او را مجبور نمود که به زبان اظهار کند حاصل ضرب ۲ در ۲، ۵ است. اما نمی‌توان او را مجبور کرد که به این گفته اش اعتقاد نیز داشته باشد. یعنی در واقع به دلیل ماهیت این مسأله، از اساس امکان اجبار وجود ندارد. 

حال اگر کسی برخلاف تصدیق عقل و قلب و وجدانش ادعا کند که 2 ضربدر 2 میشود 5 (مثلا برای گول زدن دیگری، به قصد گرانفروشی، کم فروشی،...) قانون او را کلاهبردار و گناهکار و مستوجب کیفر میداند.

در مورد دین هم همینطور است. اگر کسی حقانیت اسلام و دستورات دین مبین قلبا و وجدانا برایش محرز شد، میگویند او مسلمان است یعنی تسلیم وجدان و فطرتش شده، اما اگر علیرغم تصدیق قلب و وجدانش از سر هوای نفس یا تبعیت از شیطان یا اطاعت از نفس اماره و سایر عوامل، حق را منکر شد و خلاف دستورات خداوند متعال را انجام داد، «کفران» حقیقت کرده و کافر به شمار می آید، مخصوصا اگر این کفران حق و حقیقت بدون اجبار و به طمع منفعت دنیوی و با زیر پا گذاشتن حق دیگران انجام شود، مستحق عذاب و عقاب اخروی خواهد بود

لا اکراه فی الدین یعنی اگر به زور و اکراه والدین یا حکومت یا هرکس دیگر به دین اسلام شهادت دادی، این شهادت و اسلامت مورد قبول خداوند نیست و در آخرت پاداشی ندارد مگراینکه قلبت تسلیم دین شود و قلبا مسلمان شوی. همچنین یعنی اگر در خانواده غیر مسلمان به دنیا آمدی و بعد به حقانیت اسلام پی بردی، موظفی دین اسلام را اختیار کنی. البته اگر به زور و اجبار و تهدید مجبور شدی اسلامت را انکار کنی و ظاهرا «کافر» شدی، این کفر ظاهری، به اسلام قلبی ات ضرری نمیرساند و مجازات اخروی ندارد به شرط اینکه واقعا مجبور باشی و به محض رفع شرایط اکراه اعتقاد خود به اسلام را ظاهر کنی.

هنگام حساب و کتاب روز قیامت خیلی از گناهکاران میگویند ما بی تقصیریم چون پدران ما گمراه بودند و ما از آنها پیروی کردیم. پاسخ داده میشود که لا اکراه فی الدین شما مجبور نبودید و کسی شما را اکراه به بی دینی و کفر نکرده بود چون اصلا دین و اعتقادات یک موضوع قلبی است و اکراه بردار نیست.

در روز قیامت همچنین بعضی از مسلمانان ظاهری و منافقان بدون اینکه اسلام خانوادگی و ظاهریشان به درد خودشان یا دیگران خورده باشد می آیند و ادعای دینداری و خداپرستی میکنند و انتظار بخشش و پاداش دارند. به آنها گفته میشود که لا اکراه فی الدین این دینی که شما ادعایش را دارید در دنیا قلبا از آن بیزار بودید و اکراه داشتید و با فشار خانواده یا جامعه یا حکومت به آن تظاهر میکردید و در نهان با آن ستیزه میکردید، اکنون نه تنها پاداشی ندارید، بلکه اگر پنهانی بر علیه دین اقدامی کرده اید مجازات هم خواهید شد.

مختار بودن انسان در پذیرش دین، بدان معنا نیست که از پذیرش دین­ حق سر باز زند. همچنان که مختار بودن انسان در حفظ جان و سلامتی خود، بدان معنا نیست که جایز باشد خودکشی کند یا در حفظ سلامتی خود کوتاهی نماید.

به عبارت دیگر، این آیۀ شریفه ناظر به اختیار تکوینی انسان در “پذیرش”، یا “عدم پذیرش” دستورات دینی است. و همین اختیار است که دینداری او را ارزشمند، و بی دینی وی را نکوهیده می کند. اما همین انسان، از نظر تشریعی مختار نیست و اجازه ندارد که به احکام الهی پشت کند. به همین دلیل است که اگر کسی به شریعت دینی پشت کند و از عبادت خداوند روی گردان شود، مورد سرزنش قرار می گیرد و عقوبت تلخی در انتظارش خواهد بود. در همین راستا است که خداوند متعال دستور می دهد دیگران را امر به معروف کنید و به آن ها دستور دهید که از کارهای منکر دست بردارند.

مثال: تمامی کسانی که رانندگی می کنند، دارای اختیار هستند و در اختیار خود، مُکره نیستند. یعنی می توانند تخلف کنند و می توانند تخلف نکنند: (لا اکراه فی الدین) اما در عین حالی که اختیار دارند، شرعا و عقلا اجازۀ تخلف ندارند. و قانون، این حق را برای خود قائل است که متخلف را مجازات کند.

در مسائل دینی و عقیدتی هم موضوع از همین قرار است. هر انسانی آزاد است که راه و روش زندگی خود را انتخاب کند و در انتخاب راه و روش زندگی، از کسی سلب اختیار نشده است: (لا اکراه فی الدین) اما این حق انتخاب، بدان معنا نیست که اجازه داشته باشند از پذیرش قوانین الهی سر باز زنند. به همین دلیل است که در همین قرآن کریم، در کنار صحبت از «لا اکراه فی الدین»، یک سری قوانین جزایی هم برای متخلفین بیان می شود و در آیات زیادی هم به متخلفین، وعدۀ عذاب الهی داشته می شود. 

پس انسان در انتخاب دین خود اختیار دارد، اما حق اشتباه ندارد، و حق ندارد دینی را بر خلاف دین حق انتخاب کند. علتش هم این است که خدای متعال راه هدایت را از راه گمراهی آشکار کرده: «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» و با وجود تبیین خداوند، راهی برای انحراف از صراط مستقیم باقی نمی ماند.  

یک معنای «در دین اجباری نیست» این است که خداوند متعال انسان را (مانند ملائک یا حیوانات یا سایر موجودات) مجبور نیافریده است بلکه با اعطای عقل و اختیار، او را اشرف قرار داده و سپس با ارسال انبیاء راه را نیز برای او روشن نموده و عواقب هر راهی را نیز با صراحت و روشنی بیان نموده است. پس اگر اجباری در دینداری و عبادت هست، برای ملائک و حیوانات و سایر موجودات است نه برای انسان که اختیار انتخاب راه رشد از گمراهی را دارد. بدیهی است که انسان عاقل و سالم، راه رشد را بر گمراهی ترجیح می‌دهد و بر می‌گزیند و اگر چنین نکرد، مجازات و عذاب دنیوی و اخروی حق اوست. نه این که مجاز است هر راهی خواست برود و هر کاری خواست انجام دهد و بعد انتظار بخشش و پاداش داشته باشد.

ممکن است این سؤال پیش آید که پس چرا نظام اسلامی ما را در اموری مجبور می‌کند و در صورت نافرمانی عقاب هم می‌شویم، در صورتی که ما باوری نداریم و اگر کاری را هم انجام دهیم، از روی اجبار است.

باید دقت شود که «مجبور نیستید» به معنای «مجاز هستید» نمی‌باشد و عقاب دنیوی و اخروی نیز برای همین منظور وضع شده است. به عنوان مثال: «مجبور نیستی نماز بخوانی یا روزه بگیری» یعنی به تو اختیار اطاعت یا تخلف داده‌ام، نه این که مجازی دلت خواست بخوان و دلت خواست نخوان! مضافاً بر این که اسلام اجازه نمی‌دهد به بهانه‌ی آزادی، حقوق دیگران پایمال گردیده و اقشار متفاوت مورد ظلم واقع شوند. لذا هر کسی آزاد است که در خلوت خود گناه کند و راه جهنم را بپیماید. اما اگر گناه و فساد خود را علنی کرد و حقوق و امنیت دیگران را به مخاطره انداخت، معلوم است که جلوی او را می‌گیرند و مجازاتش هم می‌کنند.

دقت شود که طرح این گونه شبهات برای بی‌رنگ کردن دینداری مسلمانان و در نهایت دعوت و آلوده نمودن آنها به گناه است. و گرنه همین بشر، حتی در مقابل قوانینی که خودش وضع می‌کند (چه صحیح باشد و چه غلط) اجبار و ضمانت اجرایی در نظر می‌گیرد و سر پیچی از آنها را مستوجب پرداخت جریمه، تحمل زندان، حبس ابد و حتی اعدام می‌داند، اما نوبت به اطاعت اوامر الهی که می‌رسد، مدعی می‌شود که خدا خود فرموده: در دین اجباری نیست(؟!)

تأمل در این نکته لازم است که «اجبار» در مقابل «اختیار» است. پس تا وقتی انسان اختیار دارد که گناه نکند یا بکند، جبری بر او تحمیل نگردیده است و انسان (عاقل و سالم) تا وقتی زنده است دارای اختیار است و می‌تواند گناه بکند و یا نکند  نه این که مجاز است.

البته ممکن است که رعایت برخی از قوانین فردی یا اجتماعی (مانند همه قوانین فردی و اجتماعی موجود در جهان) تا حدّی محدود بر او (اصطلاحاً) اجبار گردد تا موظف و مجبور شود حقوق دیگران را ضایع ننماید، ولی این اجبار دلیل بر سلب اختیار ذاتی او نیست و می‌تواند مرتکب جرم شود. چنان چه بر اساس قانون هیچ کس حق قاچاق مواد مخدر را ندارد و اگر کشف شود محاکمه و مجازات می‌شود، اما بسیاری به آن مرتکب می‌گردند، چون اختیار دارند.

پس اگر گفته شد: «در خودداری از قاچاق مواد مخدر اجباری نیست، اما اگر کسی مرتکب این جرم شد اعدام می‌شود»، آیا کسی می‌گوید که ما آزاد و مجازیم تا قاچاق کنیم؟!

در نتیجه، (به غیر از خداوند متعال) کسی نمی‌تواند انسان را به بندگی خدا و عبادت مجبور کند، هم چنان که کسی نمی‌تواند انسان را به کفر یا  شرک مجبور نماید و خداوندی که به این امر قادر است نیز انسان را تا وقتی زنده است مجبور ننموده است، ولی انسان باید عاقلانه عمل کند و اگر مرتکب خطا شد، حتماً مجازات می‌شود و برای این که نه تنها به مجازات محکوم نگردد، بلکه در نعمت دائمی زندگی کند، باید اوامر الهی را اطاعت نماید. و هم چنین اگر حقوق و امنیت دیگران را به مخاطره اندازد، او را با ارشاد و سپس مجازات مجبور می‌کنند تا رعایت کند.

از دیگر شبهاتی که ممکن است در زمینه این آیه مطرح شود، منافات داشتن این آیه با جهاد است. این نیز ناشی از بدفهمی آیه است. به صورت مختصر باید گفت، جهاد بر دو قسم است: یا جهاد ابتدایی است یا جهاد دفاعی. جهاد دفاعی به معنی دفاع از جان و مال و ناموس در برابر حملات بیگانگان و مهاجمین است که این امر ـ لزوم دفاع ـ از بدیهیاتی هست که نه تنها برای بشر بلکه برای حیوانات نیز در دفاع در برابر مهاجمین، امری بدیهی است.

ممکن است تصور شود جهاد ابتدایی با این آیه در تضاد است. این تصور نیز ناشی از بدفهمی این آیه است. جهاد ابتدایی این نیست که مسلمین به سرزمین کفار حمله کنند، و آنها را مجبور به پذیرش اسلام نمایند، بلکه منظور این است که اگر در سرزمینی، حکام کافر مانع از رسیدن ندای اسلام به گوش مردم آن سرزمین هستند، با آن حکومت مبارزه شود تا این مانع برداشته شود.

استاد مطهری در همین زمینه می‌نویسد:

«مثلًا عده ‏ای در کشور کفری که حکومتی ضد دین در آنجاست زندگی می‏کنند و چون آن حکومت وسیله ‏ای است برای به زنجیر کشیدن مردم و جلوی هر ایدئولوژی را می‏گیرد، چنین وضعی اجبارپذیر است که با شمشیر موانع را بردارند تا زمینه ‏ای برای تبلیغ آزاد دین وجود پیدا کند. این است که در عین اینکه برای قبول دین داریم: «لا اکْراهَ فِی الدِّینِ»، یعنی دین اجباربردار نیست، ولی در عین حال بایستی خرطوم ابوجهل ‏ها و ولید بن مغیره‏ ها را زد. مگر می‏شود با وجود آنها در مکه، دین پیشروی کند، یا در ایران آن روز و روم آن زمان، مگر می‏شد با وجود آن‏گونه‏ خرطوم ها دین اشاعه پیدا نماید و جلو برود؟ در این موارد بایستی با شمشیر زنجیرها را زد تا بعد از رفع موانع، از راه تبلیغ، مردم محاسن دین را بفهمند؛ و مسئله جهاد همین است. جهاد از دو اصل ناشی می‏شود. یکی این که حقیقتی است مانند بهداشت، حقیقتی است مؤثر در پیشبرد اسلام؛ و دیگر مسئله مسئولیت انسانها در مقابل انسانهای دیگر، مانند مسئولیت علم و بهداشت داشتن، در عین اینکه در مورد ایمان داریم: «لا اکْراهَ فِی الدِّینِ»   (مجموعه آثار، ج۲۴، صص۵-۵۴۴)

 

منابع:

- تفسیر نمونه (حضرت آیت الله مکارم شیرازی)

- تفسیر المیزان (علامه طباطبائی)

 http://www.x-shobhe.com/shobhe/146.html 

http://www.hamandishi-dini.ir/

http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa293


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی