دفاع از دمکراسی، زمین بازی ایدئولوژیست ها و رسانه گردانهاست. در دنیای واقعی، نخبگان عرفاً به دمکراسی علاقه ای ندارند. شواهد فراوان حاکی از آن است که دمکراسی تا جایی تبلیغ می شود که به تحقق اهداف اجتماعی و اقتصادی کمک کند، واقعیتی که توسط فرهیختگان و اصحاب علم، به سختی قابل پذیرش است.

بی اعتقادی نخبگان به دمکراسی در واکنشها به افشاگریهای ویکی لیکس به شدت آشکار شد. نامه های افشاشده ای که نشان میدادند حکام دیکتاتور عرب از موضع آمریکا در مقابل ایران حمایت میکنند، بیشترین توجه را طی مقالات پرآب و تاب به خود جلب کردند، درحالیکه هیچ اشاره ای به نگرش و نظر مردم نمیشد. قانون بازی به وضوح توسط مروان المعشّر[1]، کارشناس دفتر خاورمیانه بنیاد صلح کارنگی بیان شد: «هیچ مشکلی نیست، همه چیز تحت کنترل است.» و کوتاه سخن آنکه، اگر دیکتاتورها از ما حمایت کنند، بقیه چیزها چه اهمیتی دارد؟

 

دکترین آقای معشّر، عقلایی و محکمه پسند است. برای ذکر تنها یک مورد که با حوادث این روزها بسیار منطبق است، باید به جلسات داخلی دولت آمریکا در سال 1958 برگردیم، که پرزیدنت آیزنهاور نگرانی خود را از «نهضت ابراز تنفر» در جهان عرب برعلیه آمریکا، آن هم نه توسط دولتها، بلکه توسط مردم بیان میداشت. شورای امنیت ملی آمریکا (NSC) اظهار میداشت که در جهان عرب این برداشت وجود دارد که آمریکا از دیکتاتوری حمایت میکند و راه دمکراسی و توسعه را بسته است تا کنترل خود بر منابع منطقه را حفظ نماید. همچنین NSC با تأیید دکترین آقای معشّر نتیجه گیری کرده بود که برداشت مذکور کاملاً درست است و این همان کاری است که آمریکا باید انجام دهد. مطالعات پنتاگون پس از 11 سپتامبر نیز برقراری این قانون در حال حاضر را تأیید میکند.

روش طبیعی برای فاتحان این است که تاریخ را به زباله دان بفرستند، و برای مغلوبان اینکه تاریخ را جدی بگیرند. شاید چند مشاهده مختصر درباره این موضوعِ مهم، مفید باشد. این اولین باری نیست که مصر و آمریکا با یک نوع مسئله روبرو میشوند اما در جهات مخالف یکدیگر حرکت میکنند. در آغاز قرن نوزدهم نیز چنین شد.

مورخین اقتصادی میگویند که همزمان با دوره رشد اقتصادی آمریکا، مصر هم در موقعیت مناسبی برای رشد سریع اقتصادی قرار داشت. هردو کشور مستعد کشاورزی بودند، از جمله در زمینه کاشت پنبه که موتور اقتصادی انقلاب صنعتی بود. اما برخلاف مصر، آمریکا باید توسعه کشاورزی پنبه و تأمین نیروی کار ارزان را با کشورگشایی، نابودی ملتها و برده داری به انجام میرساند، که پیامدهای آن، امروز و بطور آشکار از زمان ریگان[2] به شکل عدم پذیرش اجتماعی بازماندگان دوران بردگی، و گسترش سریع زندانها برای نگهداری جمعیت اضافی باقیمانده در اثر صنعت زدایی[3] هم اینک خودنمایی میکنند.

یک تفاوت اساسی آمریکا این بود که این کشور درسال 1783 موفق به کسب استقلال خود شده بود و با آزادی میتوانست نظریه های اقتصادی افرادی چون آدام اسمیت[4] را که با عباراتی شبیه موعظه هایی که امروز نیز برای جوامع درحال توسعه تجویز میشوند، نادیده بگیرد. آدام اسمیت از «مستعمره های» تازه استقلال یافته آمریکایی میخواست که محصولات اولیه (نیم ساخته) مانند پنبه را با هدف صادرات تولید کنند و محصولات نهایی مرغوبتر (البسه و منسوجات) را از بریتانیا وارد کنند، و به هیچ وجه بازار کالاهای اساسی بخصوص پنبه را به انحصار خود درنیاورند. اسمیت هشدار میداد که هر اقدامی غیر از این، « بجای سرعت بخشیدن به افزایش ارزش تولید سالیانه، آن را کند کرده و حرکت کشورشان بسوی ثروت و عظمت واقعی را بجای تسریع با وقفه روبرو خواهد ساخت».

«مستعمره های» تازه استقلال یافته آمریکایی، به آزادی میتوانستند توصیه های اسمیت را نادیده بگیرند و با وضع تعرفه های گمرکی بالا برای محافظت از صنعت خود در برابر صادرات بریتانیا –ابتدا منسوجات و بعدا فولاد و دیگر کالاها- و با بکارگیری ابزارهای متعدد دیگر برای شتاب بخشیدن به رشد اقتصادی، پا جای پای انگلستان بگذارند که توسعه اقتصادی غیر وابسته را تجربه میکرد. علاوه برآن، سران جمهوری تازه استقلال یافته آمریکا چنانکه رؤسای جمهور معروف به «جکسونی ها»[5]پس از تصرف تگزاس و نیمی از کشور مکزیک آن زمان اعلام کردند، کسب انحصار پنبه را نیز دنبال میکردند، تا ملتهای دیگر به ویژه دشمنان انگلیسی «به پایشان بیافتند».

در مورد مصر، انگلستان نگذاشت مسیری مشابه آمریکا طی شود. آنگاه که بریتانیا در پی حفظ رهبری اقتصادی و سیاسی خود ناوگان جنگی و قدرت مالی اش را برای مقابله با کسب استقلال و رشد اقتصادی مصر روانه میکرد، لرد پالمرستون[6] درحالیکه «تنفر» خود را نسبت به یک «بربر جاهل» بنام محمد علی[7] که جرأت کرده بود مسیر استقلال را دنبال کند ابراز میکرد اعلام کرد: « هیچگونه اعتقادی به صداقت و درستکاری {نسبت به مصر} نباید باعث شود که ما از چنین منافع عظیم و ممتازی محروم شویم».

پس از جنگ جهانی دوم که آمریکا رهبری جهان را از بریتانیا تحویل گرفت، واشینگتن نیز همان موضع بریتانیا را اتخاذ کرد و روشن ساخت که آمریکا هیچ مساعدتی به مصر نخواهد کرد مگر آنکه مصر به قوانین عرفی ضعفا پایبند باشد، درحالیکه آمریکا خود این قوانین را با تحمیل تعرفه های گمرکی بالا درمقابل پنبه مصر که باعث کاهش توانفرسای درآمد ارزی آن کشور میشد نقض میکرد، و این تفسیر متداول از «اصول بازار» بوده و هست.

تعجبی ندارد که «نهضت ابراز تنفر» برعلیه آمریکا آیزنهاور را نگران میکرد، چون مبتنی بر این آگاهی بود که آمریکا و متحدانش از دیکتاتورها حمایت و راه دمکراسی و توسعه را سد میکنند.

اما در دفاع از آدام اسمیت، باید افزود که او فهمیده بود که اگر بریتانیا از قوانین اقتصاد «صحیح» که امروز «نئولیبرالیزم» نامیده میشود تبعیت میکرد، چه اتفاقی می افتاد. او هشدار میداد که اگر کارخانه داران، تجار، و سرمایه گذاران بریتانیایی رو به خارج از کشور بیاورند، ممکن است خودشان سود ببرند اما انگلستان متضرر شود. اما او فکر میکرد که سرمایه گذاران بریتانیایی را احساس تعلق به وطن هدایت خواهد کرد بطوری که اقتصاد انگلستان توسط یک «دست نامرئی» از تخریب ناشی از «عقلانیت اقتصادی» برکنار بماند.

عبارت اصلی آدام اسمیت کاملا واضح و به یادماندنی است، چون تنها جایی از کتاب «ثروت ملل» است که عبارت «دست نامرئی» به کار رفته است. دیوید ریکاردو[8]، دیگر بنیانگذار مکتب اقتصاد کلاسیک نیز به نتایج مشابهی رسیده بود، و ابراز امیدواری میکرد که گرایش به وطن مالداران را «هدایت کند که به سود کم در وطن خود بیشتر راضی شوند تا به سرمایه گذاری سودآور در دیگر کشورها» و « تأسف از مشاهده تضعیف اقتصاد کشورش» را ابراز میکرد. صرف نظر از پیش بینیهای این دو، رفتار ذاتی اقتصاد کلاسیک بی نقص بود.


[1] سفیر اردن در اسرائیل (1994)، وزیر اطلاعات و سخنگوی دولت اردن (1996)، سفیر اردن در آمریکا (1997 تا 2002)، وزیرامورخارجه اردن (2002 تا 2004) معاون نخست وزیر اردن (2005)، عضو مجلس سنای اردن (2005-2007)، معاون ارشد بانک جهانی (2007)، عضو شورای مشاورین مؤسسه عدالت جهانی هاخ (Hague) هلند (2011)

[2]  رئیس جمهور جمهوریخواه آمریکا از 1981 تا 1989 پس از کارتر و قبل از جرج بوش پدر.

[3]  Deindustrialization یا روند کاهش صنایع سنگین و انتقال آنها به نقاط کمتر توسعه یافته و پرجمعیت جهان جهت استفاده از نیروی کار و منابع ارزان

[4]  فیلسوف اجتماعی و اقتصاددان اسکاتلندی1723-1790، از پیشگامان علم اقتصاد سیاسی، مؤلف کتاب معروف ثروت ملل، از واضعان نظریه دست نامرئی اقتصاد

[5]  Jacksonian presidents اندرو جکسون (هفتمین)، مارتین فان بورِن(هشتمین)، جان تایلر(دهمین) و جیمز پالک(یازدهمین رئیس جمهور آمریکا) که با انتخاب رئیس جمهور توسط نخبگان و فرهیختگان مخالف و طرفدار انتخابات عمومی بودند و از بنیانگذاران حزب دمکرات محسوب میشوند.

[6]  وزیر امور خارجه بریتانیا در سالهای 1830 تا 1851  ( 1784-1865)

[7]  فرماندار آلبانیایی تبار استقلال طلب مصر معروف به پدر مصر نوین، که پس از بیرون راندن ارتش فرانسه از مصر در 1805، در سال 1811 از عثمانی اعلام استقلال کرد، جلو واردات کالاهای انگلیسی را گرفت، صنعت و کشاورزی مصر را توسعه داد، سوریه را تصرف کرد اما بالاخره در سال 1840 توسط نیروهای مشترک عثمانی و بریتانیا و با حمایت پروس، اتریش و فرانسه شکست خورد و مجبور به عقب نشینی و پذیرش حکومت مصر تحت سلطه عثمانی، و قبول خواسته های اقتصادی و سیاسی بریتانیا شد.

[8]  اقتصاددان سیاسی انگلیسی (1772-1823) که به همراه توماس مالتوس، آدام اسمیت و جان استوارت میل از بنیانگذاران مکتب اقتصاد کلاسیک محسوب میشوند. او بسیار ثروتمند، عضو مجلس بریتانیا، وام دهنده، و بورس باز بود.