درباره فمینیسم و برابری جنسیتی
مردان و زنان شباهت ها و تفاوت های طبیعی دارند، بنابراین در بعضی از جنبه ها باید با زنان به طور مشابه یا مساوی با مردان رفتار شود، و در بعضی جنبه ها باید با یکدیگر متفاوت باشند. به عنوان مثال، در حالی که مردان و زنان دارای حقوق برابر برای رای دادن یا ادامه تحصیل هستند و یا کرایه تاکسی یکسانی می پردازند، معمولا زنان برای نشستن روی صندلی اتوبوس در اولویت قرار می گیرند و از خدمت سربازی معاف می شوند.
صرف نظر از برخی استثنائات، معمولا زنان به کیفیت های مردانه (قدرت بدنی، خشونت، برتری طلبی،...) توجه نشان میدهند و مردان به کیفیت زنانه (ضعف بدنی، روحیه حساس و لطیف،...) جذب می شوند. بین مردان با خصوصیات مردانه قوی و زنان با خصوصیات زنانه قوی یک نیروی جاذبه مغناطیسی قوی وجود دارد به نحوی که گاهی از حد کشش جنسی عبورکرده و به علاقه عاطفی و آنچه به عشق آتشین معروف است تبدیل میگردد. از طرفی مانند سایر جانداران، نظام خلقت برای حفظ و بقای نسل بشرمغز انسان را به سیستم پاداشی مجهز کرده که باعث ایجاد رضایت در اثر جفت گیری میشود و هرچه تفاوت دو فرد و جذابیت جنسی آنها برای یکدیگر بیشتر باشد، پاداش آنها نیز لذت بخش تر است. به عبارت دیگر، تفاوت جنسی هرچه بیشتر باعث می شود که جفت گیری و دوستیابی لذت بخش تر باشد.
اما فمینیسم با خنثی سازی جنسی همه زنان و مردان و به هم آمیختن ویژگی های مردانه و زنانه، دوگانگی و تفاوت جنسی را کاهش می دهد. این روند با خشن تر کردن روحیه زنان از طریق تشویق آنان به ورود به محیطهای رقابتی مثل کسب و کار و سیاست، و با لطیف تر کردن روحیه مردان از طریق تشویق آنان به اینکه احساسات خود را نشان دهند و روحیات لطیف زنانه را کسب کنند اجرا میشود. نتیجه این روند به وجود آمدن مردانی محجوب با کیفیت تاحدودی زنانه و زنانی رقابت جو با کیفیت مردانه می شود.
با ضعیف شدن تفاوتهای جنسیتی، مردان و زنان اشتیاق کمتری به معاشرت با جنس مخالف، داشتن رابطه جنسی، و عشق ورزیدن نشان میدهند. این روند میتواند منجر به انزوای اجتماعی، سرخوردگی جنسی و مشکلات روانی شود. فردگرایی و رها شدن از قیود خانواده ممکن است برای طرفداران مصرف گرایی و تاجران فحشا مطلوب باشد، اما به مصلحت جامعه بشری و در جهت بقای آن نیست.
از بهترین راههای پررنگ کردن تفاوتها و جذابیتهای جنسی، جلوگیری از اختلاط افراطی و بی رویه زنان و مردان در جامعه، رعایت پوشش محترمانه توسط زنان و رعایت وقار و خویشتن داری توسط مردان است.
آزادی و بی قیدی زنان و هوسبازی مردان، جوامع غربی را به سمت نابودی برده، رسم تشکیل خانواده را منقرض کرده، و منجر به اختلالات روحی و رفتاری زیادی شده به نحوی که اندیشمندان آن جوامع را به اظهار نگرانی و اعلام خطر واداشته است، با این همه متاسفانه این رفتار نادرست در کشور ما نیز مانند خیلی از جوامع اسلامی و شرقی بدون توجه کافی به پیامدهای آن تقلید میشود.
انگیزه های مردان از ازدواج، با انگیزه های زنان متفاوت است. زنان نیاز به مورد توجه قرارگرفتن و تحت حمایت قرارگرفتن از سوی یک مرد توانمند (توان جسمی، روحی، اخلاقی، و مالی) و وفادار دارند. مردان برعکس نیاز به اعمال قدرت جسمی، مالی، مدیریتی، و انحصارطلبی خود روی همسر و فرزندانشان دارند.
در جامعه سنتی ما یک مرد طبیعی و اخلاقاً سالم نمیتواند زنی را به عنوان همسر و مادر فرزندان خود برگزیند که اندامش به راحتی توسط مردان دیگر قابل مشاهده و برانداز و تجسم و توصیف و اظهارنظر است. چنین زنی از سوی مردان هوسباز مجرد یا خیانتکار خیلی بیشتر از زنان محجبه مورد توجه، مراجعه، گفتگو، و ارتباط مجازی یا حقیقی قرار میگیرد و در صورت وقوع چنین مواردی، اساس خانواده و نیازها و انتظاراتی که شوهر از رابطه زناشویی دارد بر باد رفته و نابود میشود و صد البته اگر حجاب قبل از ازدواج نیز رعایت شده باشد اطمینان مرد به همسرش و استحکام خانواده (جایی که باید انسانهای سالم و مسئولیت پذیر متولد و تربیت شوند) دوچندان خواهد شد.
بی حجابی و پیامدهای آن باعث جلب مردان جوان به رفع نیاز جنسی خود از طرق فیزیکی نامشروع (چشم چرانی، ارتباط ناسالم،...) و از بین رفتن عشق و علاقه روحی و عاطفی و بی میلی آنها به امر صحیح و مقدس ازدواج میشود. بی حجابی زنان همچنین باعث جلب توجه مردان متأهل به زنان غیر از همسرشان و زمینه سازی بی میلی و ناسازگاری و خیانت میشود.
متاسفانه بعضی خانمها نسبت به مسئولیتشان در قبال سلامت اخلاقی جامعه و منافعی که خودشان از این احساس مسئولیت می برند، آگاهی و توجه کافی ندارند و تاسف بیشتر اینکه معمولا از طرف مردان خانواده خود (پدران و شوهران) در این بی توجهی حمایت و همراهی میشوند. اما رهبران جامعه (دولت و حکومت) نباید جامعه را بر اساس سلیقه اینگونه مردان و زنان اداره کنند بلکه باید حافظ سلامت جامعه برای نسلهای آینده باشند.