نقش رهبران و جانشینان در مقابل فتنه ها و حرکتهاى ضد انقلابى
نقل از تفسیر نمونه، ج13، صفحات 265 الی 280
[سوره طه (20): آیات 83 الی 91]
بسم الله الرحمن الرحیم.
وَ ما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسى (83) قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَرِی وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى (84) قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ (85) فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ یا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی (86) قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا وَ لکِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَکَذلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُّ (87)
فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِیَ (88) أَ فَلا یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَ لا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً (89) وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی (90) قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسى (91)
ترجمه:
83- (خداوند فرمود) ای موسی چه چیز سبب شد که از قومت پیشی گیری و (برای آمدن به کوه طور) عجله کنی؟!
84- عرض کرد: پروردگارا! آنها به دنبال منند، و من عجله کردم به سوی تو تا از من راضی شوی.
85- فرمود ما قوم تو را بعد از تو به آزمایش گذاردیم، و سامری آنها را گمراه کرد!
86- موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت و گفت: مگر پروردگار شما وعده نیکویی به شما نداد؟ آیا مدت جدایی من از شما بطول انجامیده؟ یا میخواستید غضب پروردگارتان بر شما نازل شود که با وعده من مخالفت کردید؟!
87- گفتند: ما به میل و اراده خود از وعده تو تخلف نکردیم، ولی ما مقداری از زینت آلات قوم را که با خود داشتیم افکندیم، و سامری اینچنین القا کرد.
88- و برای آنها مجسمه ای از گوساله که صدایی همچون صدای گوساله داشت خارج ساخت، و گفتند این خدای شما و خدای موسی است! و او فراموش کرد (پیمانی را که با خدا بسته بود).
89- آیا آنها نمیبینند که (این گوساله) پاسخ آنها را نمیدهد؟ و مالک هیچگونه نفع و ضرری از آنها نیست؟!
90- و هارون قبل از آن به آنها گفته بود که ای قوم! شما به این وسیله مورد آزمایش قرار گرفتید، پروردگار شما خداوند رحمان است، از من پیروی کنید و اطاعت فرمان من نمائید.
91- ولی آنها گفتند ما هم چنان بر گرد آن میگردیم (و به پرستش گوساله ادامه میدهیم) تا موسی به سوی ما بازگردد!.
تفسیر: غوغای سامری!
در این آیات فراز مهم دیگری از زندگی موسی ع و بنی اسرائیل مطرح شده و آن مربوط به رفتن موسی ع به اتفاق نمایندگان بنی اسرائیل به میعادگاه طور و سپس گوساله پرستی بنی اسرائیل در غیاب آنها است.
برنامه این بود که موسی ع برای گرفتن احکام تورات، به کوه طور برود، و گروهی از بنی اسرائیل نیز او را در این مسیر همراهی کنند، تا حقایق تازهای در باره خداشناسی و وحی در این سفر برای آنها آشکار گردد.
ولی از آنجا که شوق مناجات با پروردگار و شنیدن آهنگ وحی در دل موسی شعلهور بود، آن چنان که سر از پا نمیشناخت، و همه چیز حتی خوردن و آشامیدن و استراحت را- طبق روایات- در این راه فراموش کرده بود، با سرعت این راه را پیمود، و قبل از دیگران تنها به میعادگاه پروردگار رسید.
در اینجا وحی بر او نازل شد:" ای موسی چه چیز سبب شد که پیش از قومت به اینجا بیایی و در این راه عجله کنی"؟! (وَ ما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسی).
و موسی بلافاصله" عرض کرد: پروردگارا! آنها به دنبال منند، و من برای رسیدن به میعادگاه و محضر وحی تو، شتاب کردم تا از من خشنود شوی" (قالَ هُمْ أُولاءِ عَلی أَثَرِی وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضی).
نه تنها عشق مناجات تو و شنیدن سخنت مرا بیقرار ساخته بود، بلکه مشتاق بودم هر چه زودتر قوانین و احکام تو را بگیرم و به بندگانت برسانم و از این راه رضایت تو را بهتر جلب کنم، آری من عاشق رضای توام و مشتاق شنیدن فرمانت.
ولی بالآخره در این دیدار، جلوههای معنوی پروردگار از سی شب به چهل شب تمدید شد، و زمینههای مختلفی که از قبل در میان بنی اسرائیل برای انحراف وجود داشت کار خود را کرد، سامری آن مرد هوشیار منحرف میاندار شد، و با استفاده کردن از وسائلی که بعدا اشاره خواهیم کرد گوسالهای ساخت و جمعیت را به پرستش آن فرا خواند.
بدون شک زمینه هایی مانند مشاهده گوساله پرستی مصریان، و یا دیدن صحنه بت پرستی (گاوپرستی) عده ای پس از عبور از رود نیل، و تقاضای ساختن بتی همانند آنها، و همچنین تمدید میعاد موسی و بروز شایعه مرگ او از ناحیه منافقان و بالآخره جهل و نادانی این جمعیت در بروز این حادثه و انحراف بزرگ از توحید به کفر اثر داشت، چرا که حوادث اجتماعی معمولا بدون مقدمه، رخ نمیدهد منتها گاهی این مقدمات آشکار است و گاهی مرموز و پنهان.
به هر حال شرک در بدترین صورتش دامان بنی اسرائیل را گرفت بخصوص که بزرگان قوم هم در خدمت موسی در میعادگاه بودند و تنها رهبر جمعیت هارون بود، بی آنکه دستیاران مؤثری داشته باشد.
بالآخره در آنجا بود که خداوند به موسی ع در همان میعادگاه" فرمود ما قوم تو را بعد از تو آزمایش کردیم، ولی از عهده امتحان خوب بیرون نیامدند و سامری آنها را گمراه کرد" (قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ).
موسی با شنیدن این سخن آن چنان برآشفت که تمام وجودش گویی شعله ور گشت، شاید به خود میگفت: سالیان دراز خون جگر خوردم، زحمت کشیدم با هر گونه خطر روبرو شدم تا این جمعیت را به توحید آشنا ساختم، اما افسوس و صد افسوس، با چند روز غیبت من، زحماتم بر باد رفت! لذا بلا فاصله" موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت" (فَرَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً).
هنگامی که چشمش به آن صحنه بسیار زننده گوساله پرستی افتاد،" فریاد برآورد ای قوم من! مگر پروردگار شما وعده نیکویی به شما نداد" (أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً).
این وعده نیکو یا وعده ای بوده که در زمینه نزول تورات و بیان احکام آسمانی در آن، به بنی اسرائیل داده شده بود، یا وعده نجات و پیروزی بر فرعونیان و وارث حکومت زمین شدن، و یا وعده مغفرت و آمرزش برای کسانی که توبه کنند و ایمان و عمل صالح داشته باشند و یا همه این امور.
سپس افزود:" آیا مدت جدایی من از شما به طول انجامیده"؟! (أَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ).
اشاره به اینکه: گیرم مدت وعده بازگشت من از سی روز به چهل روز تمدید شد، این زمانی طولانی نیست، آیا شما نباید در این مدت کوتاه خودتان را حفظ کنید حتی اگر سالها من از شما دور بمانم آئین خدا را که به شما تعلیم داده ام و معجزاتی را که با چشم خود مشاهده کرده اید باید بر شما حاکم باشد.
" یا با این عمل زشت خود میخواستید غضب پروردگارتان بر شما نازل شود که با وعده من مخالفت کردید" (أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی) «[1]».
بنی اسرائیل که خود را در برابر اعتراض شدید موسی ع دیدند و متوجه شدند براستی کار بسیار بدی انجام داده اند، در مقام عذرتراشی برآمدند و" گفتند ما وعده تو را به میل و اراده خود تخلف نکردیم" (قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا). «[2]»
در واقع این ما نبودیم که به اراده خود گرایش به گوساله پرستی کردیم" لکن مقادیری از زینت آلات فرعونیان به همراه ما بود که ما آن را از خود دور ساختیم، و سامری نیز اینچنین آن را افکند" (وَ لکِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَکَذلِکَ أَلْقَی السَّامِرِیُّ).
در اینکه بنی اسرائیل چه کردند و سامری چه کرد و جمله های آیات فوق دقیقا چه معنی دارد؟ مفسران بحثهایی دارند که در مجموع فرق زیادی از نظر نتیجه ندارد.
بعضی گفتهاند" قذفناها" یعنی ما زینت آلاتی را که قبل از حرکت از مصر از فرعونیان گرفته بودیم در آتش افکندیم، سامری هم آنچه داشت نیز در آتش افکند تا ذوب شد و از آن گوساله ساخت.
بعضی گفته اند معنی جمله این است ما زینت آلات را از خود دور ساختیم و سامری آن را برداشت و در آتش افکند تا از آن گوساله بسازد.
این احتمال نیز وجود دارد که جمله" فَکَذلِکَ أَلْقَی السَّامِرِیُّ" اشاره به مجموع برنامه و طرحی است که سامری اجرا کرد.
به هر حال معمول است که وقتی بزرگی زیردستان خود را در باره گناهی که مرتکب شده اند ملامت میکند، آنها سعی دارند، گناه را از خود رد کنند و به گردن دیگری بیفکنند، گوساله پرستان بنی اسرائیل که با میل و اراده خود از توحید به شرک گرائیده بودند خواستند تمام گناه را بر گردن سامری بیفکنند.
در هر صورت سامری از زینت آلات فرعونیان که از طریق ظلم و گناه در دست فرعونیان قرار گرفته بود و ارزشی جز این نداشت که خرج چنین کار حرامی بشود، آری از مجموع این زینت آلات" مجسمه گوساله ای را برای آنها تهیه کرد جسد بیجانی که صدایی همچون گوساله داشت" (فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ). «[3]»
بنی اسرائیل که این صحنه را دیدند، ناگهان همه تعلیمات توحیدی موسی را به دست فراموشی سپردند و به یکدیگر" گفتند این است خدای شما و خدای موسی" (فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسی).
این احتمال نیز وجود دارد که گوینده این سخن سامری و دستیاران و مؤمنان نخستین او بوده اند.
" و به این ترتیب، سامری عهد و پیمانش را با موسی بلکه با خدای موسی فراموش کرد" و مردم را به گمراهی کشاند (فَنَسِیَ).
در اینجا خداوند به عنوان توبیخ و سرزنش این بت پرستان میگوید:" آیا آنها نمیبینند که این گوساله پاسخ آنها را نمیدهد و هیچگونه ضرری از آنها دفع نمیکند و منفعتی برای آنها فراهم نمیسازد" (أَفَلا یَرَوْنَ أَلَّا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلًا وَ لا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً).
یک معبود واقعی حداقل باید بتواند سؤالات بندگانش را پاسخ گوید آیا تنها شنیده شدن صدای گوساله از این مجسمه طلایی، صدایی که هیچ اراده و اختیاری در آن احساس نمیشد میتواند دلیل پرستش باشد.
و به فرض که پاسخ سخنان آنها را هم بدهد، تازه موجودی می شود همچون یک انسان ناتوان که مالک سود و زیان دیگری و حتی خودش نیست آیا با این حال میتواند معبود باشد؟! کدام عقل اجازه میدهد که انسان یک مجسمه بیجان را که گاهگاه صدایی نامفهوم از آن برمیخیزد پرستش کند و در برابرش سر تعظیم فرود آورد؟
بدون شک در این قال و غوغا، هارون جانشین موسی ع و پیامبر بزرگ خدا دست از رسالت خویش برنداشت و وظیفه مبارزه با انحراف و فساد را تا آنجا که در توان داشت انجام داد، چنان که قرآن میگوید:
" هارون قبل از آمدن موسی از میعادگاه به بنی اسرائیل این سخن را گفته بود که شما مورد آزمایش سختی قرار گرفته اید" فریب نخورید و از راه توحید منحرف نشوید (وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ).
سپس اضافه کرد:" پروردگار شما مسلما همان خداوند بخشنده ای است که این همه نعمت به شما مرحمت کرده" (وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ).
برده بودید شما را آزاد ساخت، پراکنده بودید در سایه رهبری یک مرد آسمانی، شما را جمع و متحد نمود، جاهل و گمراه بودید، نور علم بر شما افکند، و به صراط مستقیم توحید هدایتتان نمود.
" اکنون که چنین است شما از من پیروی کنید و اطاعت فرمان من نمائید" (فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی).
مگر فراموش کرده اید برادرم موسی، مرا جانشین خود ساخته و اطاعتم را بر شما فرض کرده است چرا پیمان شکنی میکنید؟ چرا خود را به دره نیستی سقوط میدهید؟
ولی بنی اسرائیل چنان لجوجانه به این گوساله چسبیده بودند که منطق نیرومند و دلائل روشن این مرد خدا و رهبر دلسوز در آنها مؤثر نیفتاد، با صراحت اعلام مخالفت با هارون کردند و" گفتند ما هم چنان به پرستش این گوساله ادامه میدهیم تا موسی به سوی ما بازگردد" (قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی) «[4]».
خلاصه دو پا را در یک کفش کردند، و گفتند: مطلب همین است و غیر این نیست، باید برنامه گوساله پرستی هم چنان ادامه یابد تا موسی برگردد، و از او داوری بطلبیم: ای بسا خود او هم همراه ما در برابر گوساله سجده کند!! بنا بر این خودت را زیاد خسته مکن و دست از سر ما بردار! و به این ترتیب هم فرمان مسلم عقل را از زیر پا گذاشتند، و هم فرمان جانشین رهبرشان را.
ولی بطوری که مفسران نوشته اند- و قاعده نیز چنین اقتضا میکند- هنگامی که هارون رسالت خود را در این مبارزه انجام داد و اکثریت پذیرا نشدند، به اتفاق اقلیتی که تابع او بودند، از آنها جدا شد و دوری گزید، مبادا اختلاط آنها با یکدیگر دلیلی بر تایید برنامه های انحرافیشان گردد.
عجیب اینکه: بعضی از مفسران نقل کرده اند که این دگرگونی های انحرافی در بنی اسرائیل تنها در چند روز کوتاه واقع شد، هنگامی که 35 روز از رفتن موسی به میعادگاه گذشت، سامری دست به کار شد و از بنی اسرائیل خواست تا تمام زیورآلاتی را که از فرعونیان به عاریت گرفته بودند و بعد از داستان غرق آنها با خود داشتند جمع کنند، در روز سی و ششم و سی و هفتم و سی و هشتم همه آنها را در بوته ریخت و آب کرد و مجسمه گوساله را ساخت، و در روز سی و نهم آنها را به پرستش آن دعوت کرد و گروه عظیمی (طبق پاره ای از روایات ششصد هزار نفر!) آن را پذیرا گشتند و یک روز بعد، یعنی با پایان گرفتن چهل روز موسی بازگشت.
ولی به هر حال، هارون با اقلیتی در حدود دوازده هزار نفر از مؤمنان ثابت قدم از جمعیت جدا شدند در حالی که اکثریت جاهل و لجوج نزدیک بود او را به قتل برسانند.
نکته 1- حرکتهای ضد انقلابی در برابر انقلاب انبیاء
معمولا در برابر هر انقلابی، یک جنبش ضد انقلابی که سعی میکند دستاوردهای انقلاب را در هم پیچیده و جامعه را به دوران قبل از انقلاب برگرداند وجود دارد، دلیل آن هم چندان پیچیده نیست، زیرا با تحقق یک انقلاب تمام عناصر فاسد گذشته یک مرتبه نابود نمیشوند، معمولا تفاله هایی از آن باقی میمانند که برای حفظ موجودیت خویش به تلاش برمیخیزند و با تفاوت شرائط و کمیت و کیفیت آنها، دست به اعمال ضد انقلابی آشکار یا پنهان میزنند.
در جنبش انقلابی" موسی بن عمران" به سوی توحید و استقلال و آزادی بنی اسرائیل، سامری سردمدار این جنبش ارتجاعی بود.
او که- مانند همه رهبران جنبشهای ارتجاعی- به نقاط ضعف قوم خود به خوبی آشنا بود و میدانست با استفاده از این ضعف ها میتواند غائله ای به راه اندازد، سعی کرد از زیورآلات و طلاهایی که معبود دنیاپرستان و جالب توجه توده عوام است، گوساله ای بسازد و آن را به طرز مخصوصی در مسیر حرکت باد قرار دهد (یا با استفاده از هر وسیلهای دیگر) تا صدایی از آن برخیزد، سپس با استفاده از یک فرصت مناسب (غیبت چند روزه موسی) و با توجه به اینکه بنی اسرائیل پس از نجات از دریا و عبور از کنار یک قوم بت پرست، تقاضای بتی از موسی کردند، خلاصه با استفاده از تمام ضعفهای روانی و فرصتهای مناسب زمانی و مکانی، برنامه ضد توحیدی خود را آغاز کرد، و آن چنان ماهرانه مواد آن را تنظیم نمود که در مدت کوتاهی اکثریت قاطع جاهلان بنی اسرائیل را از راه و رسم توحید منحرف ساخت و به شرک کشاند.
این توطئه هر چند به مجرد بازگشت موسی و قدرت ایمان و منطق او در پرتو نور وحی خنثی شد، ولی فکر کنیم اگر موسی بازنگشته بود چه میشد؟
به یقین برادرش هارون را یا میکشتند و یا آن چنان منزوی میکردند که صدای او به گوش هیچکس نرسد! آری هر انقلابی در آغاز این چنین شکننده است و باید کاملا به هوش بود، کمترین حرکتهای شرک آلود ارتجاعی را زیر نظر داشت، و توطئه های دشمن را در نطفه خفه کرد.
ضمنا باید به این واقعیت توجه داشت که بسیاری از انقلابهای راستین به دلائل مختلفی در آغاز متکی به فرد یا افراد مخصوصی است که اگر پای آنها از میان برود خطر بازگشت، انقلاب را تهدید میکند، و به همین دلیل باید کوشش کرد که هر چه زودتر معیارهای انقلابی در عمق جامعه پیاده شود، و مردم آن چنان ساخته شوند که به هیچ وجه طوفانهای ضد انقلاب آنها را تکان ندهد و همچون کوه در مقابل هر حرکت ارتجاعی بایستند.
یا به تعبیر دیگر این یکی از وظائف رهبران راستین است که معیارها را از خویش به جامعه منتقل کنند و بدون شک این امر مهم نیاز به گذشت زمان نیز دارد، ولی باید کوشید که این زمان هر چه ممکن است کوتاهتر شود.
2- مراحل رهبری
بدون شک هارون در غیاب موسی در انجام رسالت خویش کمترین سستی به خرج نداد، ولی جهالت مردم از یک سو، و رسوبات دوران رقیت و بردگی و بتپرستی در مصر از سوی دیگر کوششهای او را خنثی کرد.
او طبق آیات فوق وظیفه خود را در چهار مرحله پیاده نمود:
نخست به آنها اعلام کرد که این جریان یک خط انحرافی و یک میدان آزمایش خطرناک برای همه شما است، تا مغزهای خفته بیدار شود و مردم به اندیشه بنشینند و مهم همین بود (یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ).
مرحله دوم این بود که نعمتهای گوناگون خداوند را که از بدو قیام موسی تا زمان نجات از چنگال فرعونیان شامل حال بنی اسرائیل شده بود بیاد آنها آورد، و مخصوصا خدا را با صفت رحمت عامه اش توصیف کرد، تا اثر عمیق تری بگذارد و هم آنها را به آمرزش این خطای بزرگ امیدوار سازد (وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ).
مرحله سوم این بود که آنها را متوجه مقام نبوت خویش و جانشینی از برادرش موسی کرد (فَاتَّبِعُونِی).
و بالآخره مرحله چهارم این بود که آنها را به وظائف الهیشان آشنا ساخت (وَ أَطِیعُوا أَمْرِی).
3- پاسخ به یک اشکال درباره جانشینی علی (ع) پس از پیامبر(ص)
مفسر معروف فخر رازی در اینجا ایرادی مطرح کرده و در پاسخ آن مانده است و آن اینکه میگوید، شیعه به گفته معروف پیامبر ص به علی ع «انت منی بمنزلة هارون من موسی» (تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی هستی) برای ولایت علی ع استدلال کرده اند، در حالی که هارون در برابر انبوه عظیم بت پرستان هرگز به خود اجازه تقیه نداد و با صراحت مردم را به پیروی خود و ترک متابعت دیگران دعوت نمود.
اگر براستی امت محمد ص بعد از رحلت او راه خطا پیمودند بر علی ع واجب بود که همان برنامه هارون را عملی کند، بر فراز منبر برود و بدون هیچگونه ترس و تقیه فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی بگوید، چون چنین کاری را نکرد ما میفهمیم که راه و رسم امت در آن زمان حق و صواب بوده است.
ولی گویا فخر رازی از دو نکته اساسی در این زمینه غفلت کرده است.
1- اینکه میگوید علی ع چیزی در زمینه خلافت بلافصلی خود اظهار نداشت اشتباه است، زیرا ما مدارک فراوانی در دست داریم که امام در موارد مختلف این موضوع را بیان فرمود، گاهی صریح و عریان و گاه در پرده، در کتاب نهج البلاغه فرازهای مختلفی به چشم میخورد مانند خطبه شقشقیه (خطبه سوم و خطبه 87 و خطبه 97 و خطبه 94 و خطبه 154 و خطبه 147 که همگی در این زمینه سخن میگوید.
در جلد پنجم تفسیر نمونه ذیل آیه 67 سوره مائده پس از بیان داستان غدیر، روایات متعددی نقل کرده ایم که خود علی ع کرارا به حدیث غدیر برای اثبات موقعیت و خلافت بلافصل خویش استناد کرده است (برای توضیح بیشتر به جلد پنجم صفحه 19 به بعد مراجعه فرمائید).
بعد از وفات پیامبر ص شرائط خاصی بود، منافقانی که در انتظار وفات پیامبر ص روزشماری میکردند خود را برای ضربه نهایی بر اسلام نوپا آماده ساخته بودند، و لذا میبینیم اصحاب الرده (گروه ضد انقلاب اسلامی) بلافاصله در زمان خلافت ابو بکر قیام کردند و اگر وحدت و انسجام و هوشیاری مسلمانان نبود ممکن بود ضربات غیر قابل جبرانی بر اسلام وارد کنند علی ع به خاطر همین امر نیز کوتاه آمد تا دشمن سوء استفاده نکند.
اتفاقا هارون- با اینکه موسی در حیات بود- در برابر سرزنش برادر که چرا کوتاهی کردی صریحا عرض کردنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی- إِسْرائِیلَ :" من از این ترسیدم که به من بگویی در میان بنی اسرائیل تفرقه ایجاد کردی" (طه- 94) و این نشان میدهد که او هم به خاطر ترس از اختلاف تا حدی کوتاه آمد.
[1] بدیهى است هیچکس تصمیم نمیگیرد که غضب پروردگار را براى خود بخرد منظور از این عبارت این است عمل شما آن چنان است که گویا چنین تصمیمى را در باره خود گرفتید. من با شما عهد کرده بودم که بر خط توحید و راه اطاعت خالصانه پروردگار بایستید و کمترین انحرافى از آن پیدا نکنید، اما شما گویا همه سخنان مرا در غیاب من فراموش کردید و از اطاعت فرمان برادرم هارون نیز سرپیچى کردید.
[2] " ملک" (بر وزن درک) و" ملک" (بر وزن پلک) هر دو به معنى مالک بودن چیزى است و منظور بنى اسرائیل این بوده که ما صاحب اختیار و مالک این کار نبودیم بلکه آن چنان تحت تاثیر واقع شدیم که دل و دین از کف ما ربوده شد- بعضى از مفسران این جمله را مربوط به اقلیتى از بنى اسرائیل دانستهاند که عبادت گوساله نکردند (میگویند ششصد هزار نفر از آنها گوساله پرست شدند فقط دوازده هزار نفر بر توحید باقى ماندند) ولى تفسیرى که در بالا گفتیم صحیح تر به نظر میرسد.
[3] " خوار"، به معنى صداى گاو و گوساله است و گاهى به صداى شتر نیز گفته میشود.
[4] " لَنْ نَبْرَحَ" از ماده" برح" به معنى زائل شدن است و اینکه میبینیم جمله" برح الخفاء" به معنى آشکار شدن است به خاطر این است که" زائل شدن خفاء" چیزى جز ظهور نیست، و از آنجا که کلمه" لن" به معنى نفى است جمله" لَنْ نَبْرَحَ" مفهومش این است پیوسته به این کار ادامه میدهیم.